وروجکم راه افتاد....دلم به تاپ تاپ افتاد
بالاخره نفس مامان و بابا شروع به راه رفتن کرد خیلی وقت بود که انتظار چنین روزی رو میکشیدیم تا اینکه بالاخره بعد از دو سه روز تاتی تاتی بردنت با کمک عزیزی زینب روز سه شنبه93/4/3شروع به راه رفتن کردی و کلی من و بابایی رو ذوق زده و خوشحال کردی خیلی بامزه راه میری گاهی اوقات وقتی زمین می افتی دستات زمین میزاری و دوباره بلند میشی وباز شروع به راه رفتن میکنی. وقتی من وبابایی کمی دور از شما وایمیستیم و بغلمون رو برات باز میکنیم با عجله میای به سمتون و خودت میندازی تو آغشمون شیطنت های دخترم تا 14 ماهگی تمام وقت زهرا توی آشپز خونه سپری میشه یا در حال ریختن ظرفای توی کابینته یا یه نخ پیدا میکنه و بالای سر آبشی آشپزخونه میشینه و...
نویسنده :
❀ مامان و بابا ❀
13:48
اولین قدم های دخترم
قدم نهادن تو در این دنیا مهمترین اتفاقی بود که تصورش را میکردم اکنون که قدم های کوچکت به استواری رسیده بدان که تمام آرزوهایم رابه این دو پای کوچکت گره زده ام  ...
نویسنده :
❀ مامان و بابا ❀
22:44
❀تفلدت مفارک جیگمله من...!❀
ا ز روزی که صدایـت در وجــودم طنیـن انداز شد، شتاب تپیدن قلبــم رو به فـزونی یافت.امـروز ثانیه ها نام تو را فــریاد می زنند و من در اوج عشــق، خود را در پسـتوی زمان تنها حــس نمیکنم. تولدت مبارک نفسم...! ★☂ از طرف خاله کوثر ★☂ ...
نویسنده :
❀ مامان و بابا ❀
18:22
بالاخره منم یک ساله شدم
یازده ماهگی دخترم
سلام دختر عزیزم" یازده ماهگیت مبارککککککککککککککککککک " انگار همین دیروز بود که یه فرشته کوچولوی خوشکل و مهربون پا به زمین گذاشت و یه عالمه شادی و خوشحالی رو وارد زندگی مامان و باباش کرد. این فرشته کوچولو داره روز به روز بزرگتر و بزرگتر و بامزه تر میشه خصوصیات اخلاقی دخترم: خیلی خیلی مهربونه . بسیار خنده رو . کنجکاو . فعالیت های یازده ماهگی دخترم: سوم اردیبهشت صاحب یه مروارید خشکل شده . با کمک گرفتن از همه چیز یه کمی بلند میشه . کمی چهار دست وپا راه میره . با شنیدن آهنگ دست میزنه و دست و پاش تکون میده . عاشق پرت کردن وسایل که بعدشم واسه شاهکاری که انجام داده دست میزنه. وسایل مورد علاقه زهرا : استفاده از کنترل...
نویسنده :
❀ مامان و بابا ❀
12:15
نوروز 93
اندر احوالات قبل از عید
سلام دختر گلم امروز نه وماه نیمه که وجودشمابه من وبابایی در این سرمای زمستون گرما بخشیده . خنده های نازت که همه خستگی ها ی زندگی رو ازمون دور کرده. تقریبا ١٧روزه دیگه تا پایان سال ١٣٩٢مونده و شروع سال ١٣٩٣که جزء یکی از بهترین سالهای زندگی من و بابا محمد هست چون امسال شما هم با مایی. فعالیت های مامان و بابا محمد در این چند روزه: ١-چند روز پیش اتاق شما رو رنگ زدیم و الان هم درگیر اتاق پذیرایی هستیم. ٢-خونه تکونی هم در حال انجامه ولی متاسفانه تمومی نداره. ٣- خریدهای عید دیروز تموم شد.(خدا رو شکر) ٤- آخرین چکاپ شما در سال ٩٢ هم دیروز سیزدهم تموم شد و خدا را شکر همه چیز عالی بود. وقتی که رفتیم بهداشت عمه جون نبود ولی خاله...
نویسنده :
❀ مامان و بابا ❀
22:16
اتاق دخترم
سلام دختر گلم الان که دارم این مطلب رو می نویسم شما ٩ماه و ٩روز و ٩ ساعته که به دنیا اومدی پارسال روز ٢١ بهمن تولد مامانی بود که شمع ٢٢سالگی رو فوت کرد و وارد ٢٣ سالگی شد و چون همزمان با ٧ ماهگی شما توی دل مامان بود سیسمونی شما رو روز تولد مامانی گرفتیم. که متاسفانه چون تولد مامانتون بود و در گیر کیک تولد و کادوها بود یادش رفت عکس بگیره . اما شما ناراحت نشو اول یه عکس از دختر خشکلم ودر ادامه اتاق و کادوها........  ...
نویسنده :
❀ مامان و بابا ❀
0:32